کد مطلب:124346 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:126

سخن او در کوفه
[29]- 48 - مجلسی رحمه الله می گوید:گفته شده است:

گروه هایی از كوفیان از حسن بن علی علیه السلام بدگویی كردند و گفتند:او ناتوان است و سخن منطقی ندارد. این خبر به امیرمؤمنان علیه السلام رسید، حسن علیه السلام را خواست و فرمود:ای فرزند رسول خدا! كوفیان درباره ی تو سخنی گفته اند كه دوست ندارم. حسن علیه السلام عرض كرد:ای امیرمؤمنان! چه می گویند؟

علی علیه السلام فرمود:می گویند:زبان حسن بن علی علیه السلام ناتوان است و سخن مبرهن ندارد. اینك این شاخه های [انباشته و] چیده شده از درختند [بالا برو و] مردم را آگاه كن. حسن علیه السلام عرض كرد:ای امیرمؤمنان! من اگر نگاهم به شما باشد، نمی توانم سخن بگویم. علی علیه السلام فرمود:من نمی آیم؛ ندا كن تا مردم جمع شوند. مسلمانان جمع شدند و او بر منبر رفت و چنان سخنرانی رسا و كوتاهی انجام داد كه صدای گریه ی مردم برخاست.

سپس فرمود:

هان، ای مردم! از پروردگار خود [بشنوید] و یاد بگیرید [كه می فرماید]:«خداوند، آدم و



[ صفحه 66]



نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر مردم جهان برتری داده است؛ فرزندانی كه بعضی از آنان از نسل بعضی دیگرند، و خداوند شنوای داناست [1] ». ما فرزندانی از آدم، دودمانی از نوح، برگزیده ای از ابراهیم، نسلی از اسماعیل و خاندانی از محمدیم صلی الله علیه و آله. ما در میان شما همچون آسمان افراشته، زمین گسترده و آفتاب تابانیم، و نیز همچون آن درخت زیتونیم كه نه شرقی است، و نه غربی، و روغن آن، خجسته است. پیامبر صلی الله علیه و آله اصل آن است و علی علیه السلام شاخه ی آن. به خدا سوگند! ما میوه ی آن درختیم. پس هر كس به شاخه ای از آن آویزد، نجات یابد و هر كس بازماند، در آتش خواهد بود.

امیرمؤمنان علیه السلام از انتهای جمعیت برخاست و در حالی كه ردای خود را پشت سرش می كشید، آمد تا در كنار حسن علیه السلام بر منبر قرار گرفت و میان دو دیده ی او را بوسید و فرمود:ای فرزند رسول خدا! حجت خود را بر مردم پایدار ساختی و بر آنان واجب كردی كه از تو پیروی كنند. وای بر كسی كه از تو سرپیچد. [2] .

[30]-49- ابن عساكر با سند خود از امام باقر علیه السلام نقل كرده است:

علی علیه السلام به حسن علیه السلام فرمود:حسن جان! برخیز و با مردم سخن بگو. حسن علیه السلام عرض كرد:هیبتت مرا می گیرد كه تو را ببینم و سخن بگویم. امیرمؤمنان علیه السلام خود را از او پنهان كرد؛ آن چنان كه سخنان حسن علیه السلام را می شنید، ولی او را نمی دید. حسن علیه السلام برخاست، و حمد و ثنای خداوند به جا آورد، و سخن گفت و پایین آمد. پس علی علیه السلام فرمود:«دودمانی كه بعضی از آنان از نسل بعضی دیگرند، و خدا شنوای داناست. [3] » [4] .

[31]-50 - اربلی می گوید:روایت شده است:پدر او، علی علیه السلام فرمود:[حسن جان!] برخیز و سخن بگو تا بشنوم. او برخاست و فرمود:سپاس آن خدایی را كه هر كس سخن گوید بشنود و هر كس خاموش باشد، آنچه را در ذهن اوست، بداند و هر كس زندگی كند،



[ صفحه 67]



روزی اش بر اوست و هر كس بمیرد، بازگشتش به اوست [و درود و رحمت خداوند بر محمد و خاندان پاك او باد].

اما بعد:گورها، جای ورود ما و قیامت، روز دیدار ما و خدا، مراقب ماست. علی علیه السلام دری است كه هر كس داخل آن شود، ایمن است و هر كس ازآن خارج شود، كافر است.

پس علی علیه السلام نزد او شتافت، و او را به [سینه ی] خود چسبانید و فرمود:پدر و مادرم فدایت باد! «فرزندانی كه بعضی از آنان از نسل بعضی دیگرند، و خدا شنوای داناست.» [5] .


[1] آل عمران:33؛ (ان الله اصطفي آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران علي العالمين - ذرية بعضها من بعض والله سميع عليم).

[2] بحارالانوار 358:43 ح 37.

[3] (ذرية بعضها من بعض والله سميع عليم).

[4] تاريخ ابن عساكر (ترجمة الامام الحسن عليه السلام):144 ح 243.

[5] كشف الغمه 572:1.